مینا چادر سیاه به سر،راهروهای زندان را طی میکند. همسرش قرار است صبح فردا اعدام شود و میشود و ما همان دقایق ابتدایی قدم می گذاریم به یک سال بعد.   هنوز سیاه تن دارد و جان میکند برای نان خانه. پدر و برادر شوهرش اگرچه هستنداما وضع بهتر ندارند و البته که میخواهد مستقل باشد. دختر کوچولوی شیرینِ فیلم بینِ ناشنوایش هم هست.و زن همسایه که تنها همدم  اوست که نه عزادار است و نه غم نان دارد اما کمتر از مینا رنجور نیست میگوید : کاش خبر مرگ شوهر مرا می اوردند

 این را وقتی می گوید که همه مان میدانیم همسر مینا با حکم اشتباه قاضی،بالای دار رفته و او سرشار از خشم و غم است.

 اشتباه قاضی. قاضی تازه کاری که عذاب وجدان رهایش نمی کند و برای همین برگه استعفا را پر کرده و امده برای کمک. برای جبران . برای سبک شدن وجدان. کسی که هر قدر هم مرام و مسلک خودش را در این دم و دستگاه داشته باشد باید بداند پیش از قاضی بودن ، مردی ست مثل همه مردهای دنیا. مهربانی قدرتمندانه میتواند هر زنی را جذب کند. 

جاذبه شکل گرفته. مرد قاضی با مرگ پسر یکجورهایی تاوان پس داده راز که بر ملا  میشود مینا میرود.

 چرا؟!

 ایا فیلم درباره ی رنج زن است یا نظامی که مردان اداره اش میکنند؟ چه فرقی میکند؟ 

و کاش مینا تصمیم به ماندن میگرفت. کاش به خودش و دخترش فکر میکرد.کاش به زنده بودن فکر میکرد و اصلا چرا کارگردان این همه ساخت و پرداخت و پروراند تا قاضی،تاوان پس داده به نظر برسد.

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبسایت رسمی فروش محصولات کمپانی روپس شهربهشت(رضوانشهر) فروشگاه اینترنتی خرید کتونی Maria فناوری نوین "این روی من!!!!" وبلاگ رسمی اندیشکده tukanbazar